نشستیم داریم مخ همدیگه رو میخوریم ، از کمبود های عاطفیش  میگه و بحث میرسه به نیاز های جسمی و روحی انسان ها 


 من: مثلا خود من گاهی انقدر دلم میخواد یه نفر با احساس بقلم کنه که خدا میدونه 
حتی بعضی وقت ها برای این کمبودم اشک ریختم 
اون : تو دیونه ای 
من :  احساس میکنم که نیاز به یه پشتیبان دارم 
اون: در اون صورت یه راه داری 
من : خوب چه راهی ؟
اون : باید بری کانون فرهنگی آموزش ثبت نام کنی 
من : :))
نظرات 8 + ارسال نظر
آلن یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:09 ق.ظ

خب راس میگه دیگه.

آلن یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:19 ق.ظ

ولی خارج از شوخی ؛ نیازی که داری (و داریم) یه نیاز کاملن درست و بجا و معقولیه. (نیاز به بغل کردن منظورمه)

یه کاری میگم ؛ انجام بده.

بعضی وقتا خودتو بغل کن. به این صورت که کف دستت رو بذار رو بازوی اون یکی دستت. (همزمان همین کارو با اون یکی دستت بکن. انگار که خودت رو بغل کردی) بعد کف دستات رو روی بازوهات به سمت بالا و پائین حرکت بده (یعنی اینکه نوازش کن)
و یه کار دیگه اینکه ؛ به صورت جداگونه اعضای بدنتو نوازش کن. پاهاتو ؛ بالا تنه تو. صورتت رو . گوشات. حتی موهات ( روو سر خودت دست بکش. انگار داری روو سر یه بچه دست میکشی. سرت رو ناز کن )

من این کارو کردم. خیلی تاثیر خوبی داره. حتمن امتحان کن.
سعی کن همراه با این کار ؛ یه موسیقی خیلی ملایم هم بذاری.

ای شیطون قبلا نگفته بودی که تو هم آره ....

کرگدن یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ق.ظ

شاید منظورش کانون فرهنگی آمیزش بوده !!

تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم

حمید یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:49 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

(البته نوامبر 2009 هم در وبلاگ قبیلت یه بار این پستو گذاشته بودیا! فکر نکنی میتونی سر مارو شیره بمالی! اگه به روت نمیاریم از بزرگواریمونه!! - آیکون "آدم تیز و بز و بزرگوار بصورت پک کامل!" - ولی به هر حال دوباره خوندنش هم چسبید...مرسی )...

حمید . دارم یه جورایی آرشیو اونجا رو منتقل میکنم به این جا
البته گلچین میکنم از بینشون
فقط اونایی که دوسشون دارم رو میارم

رضا قلی پور یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 ب.ظ http://sepitameh.blogfa.com

مهسای عزیز
چه بحث و گفتمانهایی نمودید!!

بیکاریم دیگه
میشینیم چرت و پرت میگیم

نقش ونگار سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ب.ظ http://naghshi.wordpress.com/

سلام مهسا. خوشحالم اینجا می خونمت. من تو همون فیلتر شده هه می نویسم به امید آزادیش.
چقدر دوست دارم نوشتنت را. جقدر دلتنک نوشتن هات بودم خانه نو مبارک. این بار فک گنم کل ورد پرس فیلتر شده و بلاگ پست خلاصه با عرض معذرت ریدن تو وبلاگستان.اه هم نگفتن . خدا میدانه من بی ادب نیستم

سلام نقشی جون
مرسی از لطفت
اونجا میخونمت گاهی
البته اگه چیز شکن ها کار کنه
فعلا که هممون رو دسته جمعی .....

papar چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:10 ب.ظ

قربون دستت آلن جان فکر می کنی فهمید بغل رو اشباه نوشته؟

شاید منظور من بقل بوده تو فضولی ؟

papar یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:24 ب.ظ

این بقل اونوقت یعنی چی؟

گیر دادیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد