روز نو بر شما مبارک

ای روزهای خوب که در راهید ! 

ای جاده های گم شده در مه  ! 

ای روزهای سختِ ادامه  ! 

از پشت لحظه ها به در آیید

 

 

 این روزها که می گذرد

 

هرروز احساس می کنم که مرا

 

از عمق جاده های مه آلود

 

یک آشنای دور صدا میزند

 

آهنگ آشنای صدای او

 

مثل عبور نور ، مثل عبور نوروز

 

مثل صدای آمدن روز است

 

آن روز که ناگزیر می آید

 

آن روز ، پرواز دستهای صمیمی

 

در جستجوی دوست آغاز می شود

 

روزی که دست خواهش ، کوتاه

 

روزی که التماس گناه است

 

و زانوان خسته ی مغرور

 

جز پیش پای عشق

 

با خاک آشنا نشونـد

 

روزی که سبز ، زرد نباشد

 

گلها اجازه داشته باشند

 

هر جا که دوست داشته باشند، بشکفند

 

دلها اجازه داشته باشند

 

هر جا که نیاز داشته باشند، بشکنند

 

ای روزهای خوب که در راهید!

 

ای جاده های گم شده در مه!

 

ای روزهای سختِ ادامه!

 

از پشت لحظه ها به در آیید!

 

ای روز آفتابی!

 

ای روز آمدن!

 

ای مثل روز، آمدنت روشن!

 

این روزها که می گذرد

 

هر روز، در انتظار آمدنت هستم

این که باید
"فراموش ات می کردم" را هم
فراموش کردم !
تو تکراری ترین " حضور ِ " روزگار ِ منی
و من عجیب ؛
...به آغوش ِ تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام

 
سیدمحمد مرکبیان

برنامه ریزی

بر نامه ریزی کردم امروز از صبح بشینم سر کتاب و درس ، نظریه های مدیریت رو انتخاب میکنم

نگاهی میندازم به ساعت ، ساعت 10 صبح

روی شکم دراز میکشم کتاب ُ باز میکنم ، صفحه ی 14 ، مبحث برنامه ریزی

میخونم " برنامه ریزی عبارت است از پاسخ به 5 چه، چه کاری ؟ چگونه ؟ چه زمانی؟ چه کسانی ؟ چه هزینه ای ؟ "

دست میکشم زیر ابروم . با نوک انگشت چند تا تیزی احساس میکنم باید چند تا مو باشه که تازه سر از زیر پوست در آوردن ، بلند میشم پی آینه و موچین ، پرده رو میزنم کنار دراز میکشم زیر نور و مشغول ِ تمیز کردن ابرو میشم .

با تلاش فرا وان همه ی مو ها رو از زیر پوست میکشم بیرون و نمیدونم چه قدر زمان میبره .

بر میگردم سر ِ درس خوندن . این دفعه به پشت دراز میکشم و کتاب ُ بالای سرم میگیرم ،

میخونم : " برنامه ریزی عبارت است از شناخت وضع موجود و چگونگی رسیدن به وضعیت مطلوب " .

ناخودآگاه دستم به شکمم میخوره ، احساس میکنم که شکمم خیلی بزرگ شده ، باید چند تا دراز نشست بزنم ، کتابُ میزارم گنار ، شروع میکنم


1

2

3

به چهارمی که میرسم میبُرم ، نفسم بند میاد ، بی خیال شکم و ورزش میشم .

دستشویی لازم میشم !

جلوی آینه وای می ایستم ، به تمام زوایای صورتم نگاه میکنم . به خودم میگم موهات چه قدر به هم ریخته است . شونه رو بر میدارم ، موهامو شونه میکنم .

یه قدم عقب میرم که توی آینه قدی کامل خودمو ببینم به پهلو می ایستم . از پهلو به شکمم نگاه میکنم . نفسمو تو سینه حبس میکنم که شکمم یره تو و به هیکلم نگاه میکنم .

عذاب وجدان میگیرم بر میگردم سراغ ِ کتاب .

میخونم : " به طور کلی برنامه ریزی نوعی پیش بینی است ".

صدای کلیک میشنوم ، صدای زنک اس ام اس موبایلمه ، میرم سراغ موبایل و شروع میکنم به اس ام اس بازی ، برای خواجه حافظ شیرازی هم اس ام اس میدم . یهو یادم میاد که داشتم درس میخوندم ، موبایل به دست بر میگردم روی تخت .

روی شکم دراز میکشم و میخونم : " برنامه ریزی شالوده ی مدیریت است " .

دست چپمو حایل سرم میکنم و با دست راست ر ِ نگ میگیرم روی تخت . با همون دست راست موبایلو بر میدارم و بازی میکنم .

باز عذاب وجدان میگیرم ، شروع میکنم به خوندن :" برنامه ریزی و نظارت ارتباط نزدیک دارند ، به گونه ای که برنامه ریزی بدون نظارت امکان ندارد " .

صداهایی از طبقه ی پایین میشنوم ، گوشمو تیز میکنم ، دارن در مورد من حرف میزنن . مامان داره میگه بهش گفتم بیا فلان کار ُ بکن گفته من درس دارم . انقدر گوش میکنم تا صدا ها قطع میشه .

باز دستشویی !!

برمیگردم. این بار باز به پشت دراز میکشم . چشمام روی سقف خیره میمونه ، غرق ِ افکار میشم . نمیدونم چند دقیقه به این حالت میگذره . به خودم میام . کتاب تو دستم بالای سرم ِ ، میخونم : " در واقع عمده ترین دلیل یا فلسفه ی اصلی برنامه ریزی محدودیت منابع است " .

در ِ حال ِ طبقه ی پایین باز میشه ، مامان صدا میکنه : مهــــــســــــــا بیا نهار !

ساعتُ نگاه میکنم ، 12:58 کتاب ُ میبندم ، صفحه ی 14 ، مبحث برنامه ریزی !!  

 

 

 

 

نوشته شده در دی ماه ۱۳۸۷

نشستیم داریم مخ همدیگه رو میخوریم ، از کمبود های عاطفیش  میگه و بحث میرسه به نیاز های جسمی و روحی انسان ها 


 من: مثلا خود من گاهی انقدر دلم میخواد یه نفر با احساس بقلم کنه که خدا میدونه 
حتی بعضی وقت ها برای این کمبودم اشک ریختم 
اون : تو دیونه ای 
من :  احساس میکنم که نیاز به یه پشتیبان دارم 
اون: در اون صورت یه راه داری 
من : خوب چه راهی ؟
اون : باید بری کانون فرهنگی آموزش ثبت نام کنی 
من : :))