با یک حالت مازوخیست واری هر شب خودم را شکنجه میکنم
هر شب انواع آگهی های استخدام را چک میکنم
و هر بار به روح خودم لعنت میفرستم
آرامش صبح های ۵ شنبه را دوست دارم . از ساعت ۷:۱۵ تا ۹:۳۰ آرامش قبل از طوفان است .
به محض رسیدن در و پنجره ها را باز میکنم و از نسیم ملایم صبحگاهی لذت میبرم .
آرام آرام از پله بالا میروم و کتری را که در طبقه ی دوم چشم به در دوخته پر از آب میکنم و جوش آمدن آن را چشم انتظار میشوم .
حول و حوش ۸:۳۰ چایم را دم میکنم و از سکوت تلفن ها لذت میبرم . چایم را مینوشم و به صدای آرام بخش صبحگاهی خیابان ملک و جیک جیک گنجشگکان گوش میسپارم .
دقایق آخر آرامش را با حسرت بدرقه میکنم .
عقزبه های ساعت که از ۹:۱۵ میگذرند سر و صدا ها شروع میشوند . گنجشک ها دیگر نمیخوانند . رانندگان پایشان را بر روی پدال گاز و تر مز میفشارند . هوا گرم میشود و باید کولر ها را روشن کنم .
تلفن ها لحظه ای آرام نمیگیرند ....